صفحات

۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه

آفتابه لگن هفت دست...

بنده همیشه خود را ملامت نموده و از اینکه هنرمندان عاشق و عاشقان هنرمند وطنم که همه’ عمر خود را در راه اعتلای فرهنگ و هنر ایران و نیز نام ایران و ایرانی هزینه کرده اند, در ادبار و فقر و فلاکت روزگار سپری میکنند عرق شرم بر سرتا پای وجودم نشسته است. وقتیکه در یکی از برنامه های استاد مشیری  ,متوجه شدم که فرهنگ فرهی , پس از پنجاه سال خدمت به فرهنگ ایرانزمین, او را از خانه اش بیرون کرده اند و در همان حال میشنوم که هزینه’ نگاهداری از اسبهای بی مایگان دست چندم رژیم حاکم بر ایران زمین روزی چند میلیون تومان است . از شدت شرم از خدا میخواهم تا زمین دهان باز کند و بنده را ببلعد . امروز اما استاد فرهی  ( ++ ) کار جدید زیبائی را عرضه کرده است. بنده در عین ارادت به فرهی و مشیری, افتخار همصحبتی با هیچکدام از این دو بزرگوار را نداشته ام. اما میخواهم بدانم که آیا اینقدر به آنچه که ادعا میکنم صادق هستم که با خرید این اثر زیبا کمکی به دلسوختگان ادب و هنر این مرز و بوم کنم؟

هیچ نظری موجود نیست: