صفحات

۱۳۹۰ فروردین ۲۰, شنبه

سوسکو لوژی یا سوسک شناسی بالینی

امشب به (قول عوام) هوس دواخوری به سرمان زد. از شما چه پنهان٬ میگساری بنده همیشه با مراسمی خاص و سوروساتی مفصل همراه است چرا که !؟ بنده خودم را رهرو آن شاعر گرانمایه ای میدانم (نام شریف شان را از یاد برده ام) که توصیه اکید فرموده اند که مراسم میگساری را محترم شمرده و می را همواره با چنگ و چغانه بنوشیم! و دلیل ایشان هم این است که میفرماید: اسبی که نفیرش نزنی می نخورد آب///نی مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است
علی ایحال٬ بنده سالاد "قاشقی" دبشی را فراهم نموده که بی اغراق یک ساعت از وقتم را صرف تهیهء آن کردم. ( بنده سالادها رابه دو زیرمجموعهء قاشقی و چنگالی تقسیم کرده ام که توضیح بیشتر را در مقالی دیگر تحت عنوان سالاد شناسی بالینی به عرض خواهم رسانید). الغرض٬بهمراه این سالاد دبش٬بشقابی ترشی و خیارشور خانگی٬کاسه ای ماست و خیار٬کاسه ای ماست موسیر٬ بشقابی بال مرغ تنوری ٬ که در اینجا (چیکن فینگر)ش میخوانند٬ (انگار مرغ انگشت داره!؟) و ایضا بسته ای چیپس٬ به همراه کاسه ئی (صال سا) یا سس تند مخصوص مکزیکی ها٬ و ایضا ظرفی پر از (واکاموله ) که هدیهء دوست مکزیکی ام به مناسبت پیروزی تیم ملی فوتبال شان بر (نمیدانم کجا!؟)به بنده بود٬ از جمله چیزهائی بودند که سفرهء حقیرانهء مراسم میگساری ام را می آراستند.و علاوه بر اینها٬ (سی دی ) رقص خانم جمیله بود که عیش ما را قرار بود که به حد کمال برساند!. اما!!! از شما چه پنهان ٬ در حالیکه خانم جمیله در شک بین هفت و هشت (قررریات) بودند و بنده اندر میان شک بین جرعهء سه و چهار٬ دوست عزیز و درعین حال حرافی زنگ زد٬ پس از نیم ساعتی خوش و بش کردن٬ به لطائف الحیلی سر ایشان را به طاق فلسفه کوبیدم و به علم سفسطه خود را از او وارهانیدم که به کار مقدسم بپردازم. اما٬ چشمتان روز بد نبیند! به محض بازگشت دیدم که سوسکهای بی چشم و رو! تا چشم بنده را دور دیده اند آنچنان رژه ئی بر بساط عیش مان راه انداخته اند که صدرحمت به رژهء طرفداران عظما و قذافی و بشار اسد! ... مدتی است که خانهء ما گرفتار این قوم الظالمین شده است. در این مدت٬ سمی نبوده است که به کار نبرده باشم و متخصصی نمانده است که با او به کنکاش ننشسته باشم. اما نتوانستم از شر این مغولان خانگی نجات یابم!!! و از شما چه پنهان٬ هرچه سم قویتر و کاریتری بکار میبردم! این سوسکان جری تر و قبراق تر میشدند! البته این سوسک های استکباری٬ تومنی صد تومان با سوسک های وطنی توفیر دارند. به جثه ٬ حتی یک چهارم سوسکهای وطنی نیستند ولی درست برعکس سوسکهای خودمان که بسیار تنبل و بی حال و تن لش هستند و جولانگه شان تنها دستشوئی و حما م است! این سوسکهای آمریکائی تادلتان بخواهد فرز و چابک و چالاکند و نیز در همه جا حضور فعال دارند٬ الا دستشوئی . از شما چه پنهان٬ معتقد شدم که مثل معروف "السواسیک(جمع مکثر سوسک) علی شکل ملوکهم" کاملا درست و صحیح است.اصلا طوری شده است که با دیدن اوباما به یاد سوسک می افتم و بلعکس. اوباما هم به همان فرزی و چالاکی ست و به همه جای دنیا کار دارد. و در عوض سوسک های وطنی هم درست مثل آخوندها هستند. چاق و چله و تن لش و کم تحرک و بیعار ٬ وهمانطوریکه سوسکهامان تنها در حمام و دستشوئی می پلکند! جولانگاه آخوند هم مساجد و تکایا و حمام خاورمیانه است. دیدن سوسک ایرانی مرا بیاد قرائتی و آخوند دانشمند و جناب عظما و... می اندازد و ایظا تائب و مصباح سوسک حمام را برای بنده تداعی میکنند. البته استثنائاتی هم هست. مثلا حجت الاسلام خاتمی است که به ملخ میماند و نیز جنتی است که مانند سوسک آمریکائیست ٬ جان سخت و ریزه میزه. البته سوسکهای آمریکائی در میان معایب بی شمارشان محاسنی هم دارند. بسیار یکدنده و سمج و بی محابا و جسورند٬ به حدی که آدم را از رو میبرند. اگر بنده این لجاجت و جسارت و یکدندگی را میداشتم٬ باور بفرمائید که یک تنه آخوندهارا از مملکت بیرون می راندم. پس "زنده باد سوسک" ...





هیچ نظری موجود نیست: