صفحات

۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه

نم کشیدن نمایندگان.

فی الواقع بنده نبایستی که در هیچ موردی افاضات بدر کنم. مسئلهء مهم بنده که یک ماهی هست که دائم در موردش تفکر و تفحص و تحقیق و تفسیر و بر رسی می کنم "و از شما چه پنهان که ده در صد اصل مطلب آنرا نیز تا کنون به منصهء ظهور رسانیده ام! "  مسئلهء مهم ده سالگی وبلاگستان فارسی بوده و هست ! و اینکه این تحفهء نطنز چه گلی به سر پر دردسر اصل مطلب!" که همان وطن باشد" زده است و یا خواهد زد . 

 اما از آنجائیکه دست استکبار جهل و خرافه ٫ از آستین ولایت بدر آمده است تا خاک آن چیزی  که زمانی وطن می نامیدیمش را به توبرهء استبداد لا رطبٌ ولا یابسٌ بکشاند٬ جهاد را بر خود واجب دانسته و از همین برج عاج و حصن حصین خود ! مراتب اعتراض و مبارزهء خود را به اقصی نقاط ولایت " ولایت " زدهء خود رسانیده و  با فرهنگ کلامی  کل جعفرآقائی میگویم که:
 الاخ جان٬ ببم جان٬ سر خر جان٬ الهی عمهء رفسنجانی که این بختک شما را به خوابمان انداخته به قربان دست چلاقت برود!!! از بدو خلقت دولت شاهنشاهی تان٬ الی یومنا هذا هر مادر مرده ئی  !  اعم از نماینده ء  مجلس٬ اهل فلم٬ اهل وبلاگ٬ و یا اهل هر کوفت و زهر ماری دیگر... قلم و یا قدمی برخلاف نظر مبارکتان برداشته اند را که به صلابه کشانیده اید ٬ بالاغیراتا افتضاح طرح(++).نظارت بر نمایندگان به اصطلاح ملت را نادیده بگیرید. پدر جان ما بعنوان کلموک آفا کلی آبرو داریم. استقلال و عدم عقوبت نمایندگان منتخب مردم٬ یکی از ابتدائی ترین اصول دموکراسی ست . مجلسی را که همت و اقتدار نمایندگانش سزاوار  "بیلاخ "سیب زمینی است را ٬ دیگر به حال خود وا بگذاربد و ما را بیش از این بین سر و همسر بی آبرو نکنید. .

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

نمایشنامه در دو پرده

نمایش اول
صحنه:خارجی . دکور:قضائی تاریک و دلگیر و  پر از دود! که وحشت و قصاوت و شقاوت و مرگ و ترس را القا می کند.

اکشن:
چند تا مرد نابکار٬ یک دختر زیبا و معصوم را در بیابانی تاریک٬ از ماشین پیاده میکنند و قصد انجام کارهای بی ناموسی با او را دارند.
در همین حین٬ بروس لی٬ جکی چان و یا جت لی " در این مورد بخصوص٬ البته مرحوم  فردین" از تاریکی بدر می آید  و با سه چهارتا حرکت رزمی! متجاوزان را ناکار میکند و در پایان به وصال محبوب٬ که همان دختر زیبا می باشد میرسد. و پرده می اقتد...
نمایش دوم
 صحنه: داخلی. دکور: بهشت برین . به به . چه چه . فضا٬ عالی! . هوا  مثالی! مردمِ در صحنه٬ شاداب و سرزنده . از شدت شادی و سرخوشی٬ همه آرزوی خودکشی در سر می پرورانند.
اکشن:
مرحوم مقتول به مرحوم قاتل نزدیک میشود و با لبخند به او میگوید: روز خوش جناب قاتل عزیزٍ نوجوانم! روز خوبی ست برای مردن ٬مگه نه!؟
مرحوم قاتل:روز خوش پهلوون! آقا تورو خدا مارو دست ننداز! آخه ما به برکت ثروت کشورمون همگی تحصیل مجانی کردیم و با سوادو با فرهنگیم. وانگهی٬ هیچکدوم غم نان نداریم. آخه من که آدم سالم طبیعی تحصیل کرده ای هستم! چطور میتونم به مرگ فکر کنم!؟.
مرحوم مقتول: ای بابا!؟ تو هم که هی مته به خشخاش میذاری!؟ من که گفتم٬ از شدت خوشی میخوام بمیرم.
مرحوم قاتل: ای بابا زودتر میگفتی!
در همین حین٬ بجای بروس لی٬ جت لی٬ جکی چان و ... حتی مرحوم فردین! لاریجانی وارد صحنه میشود و نه با حرکات مارشال آرت٬ که با طناب آبی پلاستیکی قال قضیه را می کند. و البته این بار٬ هیچ دلداری به دلداده اش نمی رسد...
چه پرده بیافتد! چه نیفتاد٬ این بار علی السویه است!!!
پ-ن ." یک نکتهء کلموکانه "
 در نمایش اول٬ قهرمان فیلم از تاریکی بیرون می آید ولی در نمایش دوم٬ برعکس آن.