صفحات

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

کباب کوبیده و غیرت ایرانی

توی حیاط خلوت (back yard ) بساط کوبیده راه انداخته بودم . بدون اغراق بوش تا هفتا خونه اونورتر رفته بود. همسایه’ دست راستی که تا اونروز ارتباطمان در حد یک سلام و احوالپرسی عادی بود! سلانه سلانه خودش را به نرده ها نزدیک میکند و بعد از سلام میگوید:
ــ بوش خوبه
میگم: مزه اش هم خوبه.
میپرسه: غذای ایرانیه؟
با لبخند سری تکان میدم و میگم "کباب" ه .
میپرسه: شیش کباب؟
میگم: به نوعی٬ دوست داری بچشی؟
ــ بله, دوست دارم. با دست اشاره میکنم که بیاد تو.
تا بخواد برسه٬ میپرم تو و بابشقابی و چنگالی و لیوانی و یه قرص نون تافتون بر میگردم.
نون تافتون یکی ازخطوط قرمز منه. ماهی یکبار میرم شیکاگو٬ حدود ده ساعت رانندگی میکنم فقط و فقط برای خرید نون . از یه نونوائی عراقی که نونهائی شبیه به تافتون میپزه٬ چهل٬ پنجاه بسته ای میخرم و اونهارو توی فریزری که تنها به همین منظور خریده ام میذارم. اگه مخیرم کنی٬ ترجیح میدم که ترا به گرانترین رستوران شهر ببرم تا اینکه نون تافتون و پیاز بهت بدم!
بهر حال٬ دو سیخ کباب لای نون میگذارم با برشی لیمو و پیمانه ای شراب شیراز (شراب مورد علاقه ام)به دستش میدهم. نمیداند که چگونه باید بخورد. تکه ای کباب را لای کف دستی نان پیچانده و به سق می کشم. او هم همین کار را میکند. اولین لقمه را که به دهان میگذارد٬ از جویدن باز می ایستد٬ چشمهایش را میبندد٬ سرش را به عقب میبرد٬ و با آهی حاکی از لذت و رضایت ٬ با کلماتی نه چندان مفهوم زیر لب میگوید:وای خدای من! عالیه! بینظیره!این خوشمزه ترین چیزیه که تو زندگیم خورده ام! ...

جامها پر و خالی میشوند٬ پس از صرف ناهار٬ بشقابی را پر میکنم تا همسر و دو دخترش هم کباب را بچشند. قول میگیرد که شبی را میهمانش باشم. از او قول میگیرم که روزی و یا شبی را با زن و بچه هایش بیایند تا دو سه نوع غذای ایرانی دیگر را با هم مزه کنند. حیرانم که چطور حتی بوی کباب هم میتونه دلیلی بشه برای سرآغاز یک دوستی و صمیمیت!؟ تصمیم دارم که براشون خورش سبزی و قیمه بپزم٬ و برای اونها که از ایران و ایرانی چیزی نمیدونن٬ از گربه ها و قالی ایرانی بگم. بلاخره باید به نوعی فرهنگ و هنر ایران رو به اونها نشون بدم. فقط خدا خدا میکنم که مبادا از این فرصت استفاده بکنه و بره اینور و اونور و از ایران اطلاعاتی رو بدست بیاره. این البته بد نیست. ولی وای به حالش اگه بخواد از چشم میشی و موهای مشکی و زیبائی و جذابیت زنهای ایرانی چیزی بگه؟ آنچنان کشیده ای میزنم تو گوشش که رب و روبش یادش بیاد. آخه ما میباس در کنار معرفی هنر٬فرهنگ٬صنایع دستی٬خوراک٬ و دیگر افتخارات ریز و درشتمون٬ غیرت و تعصب و ناموس پرستی مذهبیمون رو هم نشون بدیم . مگه نه؟!