صفحات

۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

از شما چه پنهان٬ امروز برای اولین بار در طول زندگیم٬ غروربرم داشت و بالاتنه لخت(!) جلوی آینهء قدی ایستادم٬ و با فیگورهای آرنولدی٬ سعی کردم که به خودم قدرت کلموکانه ام را به باورانم                                                                 گاهی در بعضی از موارد٬ درست مثل هرآدمیزاده ای به خود غره میشوم. ولی هیچگاه این غرور در مورد قدرتمندی خودم نبوده است. آخر ٬ دو گرم گوشت و سه گرم استخوان که جائی برای غره شدن به قدرت باقی نمیگذارد . حالا که عرضم را باور نمیفرمائید! بنده در آخر این پست ٬ یکی از آخرین عکسهایم را میگذارم. (ذوق زده نشید٬ لطفا اول مطلب را بخوانید٬ و بعد عکس کلموک آقا را ببینید). داشتم عرض میکردم که تجربهء غرور قدرت برای بنده گنگ و ناملموس بود به جهت خردی و کوچکی اندامم. ولی اخیرا با لطف و مرحمت مقام عظما و مقامات محترم قضائی شان(!) کمی تا قسمتی باورمان شد که نه تنها قدرتمندیم٬ بلکه ابرقدرتمند هم هستیم ! امروز فهمیدیم که جناب عظما٬ با آنهمه جاه و جبروت و سپاه و لشکر و بسیج و نیروی انتظامی و لباس شخصی و علم و کتل! از ترس کلموک آقا هفت هشت گرمی٬ یه جورائی زرد فرموده اند.و به همین دلیل با عبارت( مشترک گرامی مسدود بودن این سایت طبق دستور مقامات محترم قضایی انجام گرفته است). وبلاگ کلموک آقا را در ایران فیلتر کرده اند .بدین وسیله اینجانب از مقام عظما و مقامات محترم قضائی شان کمال تشکر را دارد . این بنده نیستم عموزادهء بنده است .این هم عکس کلموک آقا ئی مان در یک روز ولرم تابستانی...
 پ.ن ــ چُقُلی = خبر چینی

هیچ نظری موجود نیست: