نمایش اول
صحنه:خارجی . دکور:قضائی تاریک و دلگیر و پر از دود! که وحشت و قصاوت و شقاوت و مرگ و ترس را القا می کند.
اکشن:
چند تا مرد نابکار٬ یک دختر زیبا و معصوم را در بیابانی تاریک٬ از ماشین پیاده میکنند و قصد انجام کارهای بی ناموسی با او را دارند.
در همین حین٬ بروس لی٬ جکی چان و یا جت لی " در این مورد بخصوص٬ البته مرحوم فردین" از تاریکی بدر می آید و با سه چهارتا حرکت رزمی! متجاوزان را ناکار میکند و در پایان به وصال محبوب٬ که همان دختر زیبا می باشد میرسد. و پرده می اقتد...
نمایش دوم
صحنه: داخلی. دکور: بهشت برین . به به . چه چه . فضا٬ عالی! . هوا مثالی! مردمِ در صحنه٬ شاداب و سرزنده . از شدت شادی و سرخوشی٬ همه آرزوی خودکشی در سر می پرورانند.
اکشن:
مرحوم مقتول به مرحوم قاتل نزدیک میشود و با لبخند به او میگوید: روز خوش جناب قاتل عزیزٍ نوجوانم! روز خوبی ست برای مردن ٬مگه نه!؟
مرحوم قاتل:روز خوش پهلوون! آقا تورو خدا مارو دست ننداز! آخه ما به برکت ثروت کشورمون همگی تحصیل مجانی کردیم و با سوادو با فرهنگیم. وانگهی٬ هیچکدوم غم نان نداریم. آخه من که آدم سالم طبیعی تحصیل کرده ای هستم! چطور میتونم به مرگ فکر کنم!؟.
مرحوم مقتول: ای بابا!؟ تو هم که هی مته به خشخاش میذاری!؟ من که گفتم٬ از شدت خوشی میخوام بمیرم.
مرحوم قاتل: ای بابا زودتر میگفتی!
در همین حین٬ بجای بروس لی٬ جت لی٬ جکی چان و ... حتی مرحوم فردین! لاریجانی وارد صحنه میشود و نه با حرکات مارشال آرت٬ که با طناب آبی پلاستیکی قال قضیه را می کند. و البته این بار٬ هیچ دلداری به دلداده اش نمی رسد...
چه پرده بیافتد! چه نیفتاد٬ این بار علی السویه است!!!
پ-ن ." یک نکتهء کلموکانه "
در نمایش اول٬ قهرمان فیلم از تاریکی بیرون می آید ولی در نمایش دوم٬ برعکس آن.
صحنه:خارجی . دکور:قضائی تاریک و دلگیر و پر از دود! که وحشت و قصاوت و شقاوت و مرگ و ترس را القا می کند.
اکشن:
چند تا مرد نابکار٬ یک دختر زیبا و معصوم را در بیابانی تاریک٬ از ماشین پیاده میکنند و قصد انجام کارهای بی ناموسی با او را دارند.
در همین حین٬ بروس لی٬ جکی چان و یا جت لی " در این مورد بخصوص٬ البته مرحوم فردین" از تاریکی بدر می آید و با سه چهارتا حرکت رزمی! متجاوزان را ناکار میکند و در پایان به وصال محبوب٬ که همان دختر زیبا می باشد میرسد. و پرده می اقتد...
نمایش دوم
صحنه: داخلی. دکور: بهشت برین . به به . چه چه . فضا٬ عالی! . هوا مثالی! مردمِ در صحنه٬ شاداب و سرزنده . از شدت شادی و سرخوشی٬ همه آرزوی خودکشی در سر می پرورانند.
اکشن:
مرحوم مقتول به مرحوم قاتل نزدیک میشود و با لبخند به او میگوید: روز خوش جناب قاتل عزیزٍ نوجوانم! روز خوبی ست برای مردن ٬مگه نه!؟
مرحوم قاتل:روز خوش پهلوون! آقا تورو خدا مارو دست ننداز! آخه ما به برکت ثروت کشورمون همگی تحصیل مجانی کردیم و با سوادو با فرهنگیم. وانگهی٬ هیچکدوم غم نان نداریم. آخه من که آدم سالم طبیعی تحصیل کرده ای هستم! چطور میتونم به مرگ فکر کنم!؟.
مرحوم مقتول: ای بابا!؟ تو هم که هی مته به خشخاش میذاری!؟ من که گفتم٬ از شدت خوشی میخوام بمیرم.
مرحوم قاتل: ای بابا زودتر میگفتی!
در همین حین٬ بجای بروس لی٬ جت لی٬ جکی چان و ... حتی مرحوم فردین! لاریجانی وارد صحنه میشود و نه با حرکات مارشال آرت٬ که با طناب آبی پلاستیکی قال قضیه را می کند. و البته این بار٬ هیچ دلداری به دلداده اش نمی رسد...
چه پرده بیافتد! چه نیفتاد٬ این بار علی السویه است!!!
پ-ن ." یک نکتهء کلموکانه "
در نمایش اول٬ قهرمان فیلم از تاریکی بیرون می آید ولی در نمایش دوم٬ برعکس آن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر