روزی ایام به کامی داشتیم باده و مینا و جامی داشتیم
در بهاران موسم گشت و گذار با مهان پیک و پیامی داشتیم
در بهاران موسم گشت و گذار با مهان پیک و پیامی داشتیم
نام ایران بود با ثروت قرین ملک زیبای بنامی داشتیم
فارغ ازغوغای شیخ و محتسب با کسان عیش تمامی داشتیم
فارغ ازغوغای شیخ و محتسب با کسان عیش تمامی داشتیم
گرچه بُد داغ و درفش و اختناق مقتدر اما نظامی داشتیم
شاه اگر چه بود قدری دیکتاتور در جهان شان و مقامی داشتیم
رفت و مارا دست این جانی سپرد ممه را لولو ببرد
* * *
اینک اما دور چرخ روزگار گشته وفق امتی تازی تبار
بعد عمری ذلت و بیچارگی گشته اند اینک بر این ملت سوار
ثروتی افسانه ای اندوخته این طفیلیها بدون رنج کار
با اوین٬ کهریزک وداغ و درفش هم برآورده ز روز ما دمار
ثروت قارون وعمر نوح شد قسمت آخوندک بی بندو بار
زیرکی گفتا زعمر جنتی کس بداند سال عمر این "حمار" ؟
گفتمش باید که دندانش شمرد ممه را لو لو ببرد. ممه را لولوببرد